پسر طلای منپسر طلای من، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 41 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 42 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

زندگی نوشت های یک مامان

ضربه های پایین پسرم

از دیروز حس کردم چرخیدی.اول ذوق کردم که داره سرت میاد پایین اما وقتی دیدم داری به مثانه ام ضربه میزنی فهمیدم پاهات پا ینه.نگرانت شدم مامانی خیلی پایین ضربه میزدی اینقدر که با خودم میگفتم الانه که دست و پات بزنه بیرون. امروز با زنداییت حرف زدم قرار شد زنگ بزنه بیمارستانشون از ماما بپرسه که گفت ماما گفته اگه مامان عفونت نداشته باشه معمولا طبیعیه.حالا قرار شد زندایی تا یه ساعت دیگه بیاد دنبال مامان تا با هم برن پیش ماما و از روی شکم معاینه کنه برا موقعیت شما. مامانی مراقب خودت باش و به موقع دنیا بیا.لطفا بازم بچرخ و پاهات رو بده بالا تا خیال مامان راحت بشه.   ...
28 مهر 1393

دندون قهرمان مامان

بالاخره مامان با کلی تحقیق و تفحص درباره عصب کشی در بارداری به این نتیجه رسید که باید بره و دندونش رو عصب کشی کنه چون احتمال اینکه این دندون در ماه های آخر کار دست مامان بده و نگرانیش رو افزایش بده بیشتره و هر چی بیشتر بمونه ضررش برای گل پسرش هم بیشتره. دکتر خودم که نامه داد برا دندون پزشکم. دندون پزشک هم دیشب زنگ زد و بین مریض کارم رو انجام داد تا هر چه زودتر انجام بشه و به هفته های دیگه نکشه.مامان درد زیادی کشید.آقای دندون پزشک به خاطر شما بیحسی رو کمتر از همیشه زد و حین خالی کردن دندون مامان عین مار به خودش پیچید و دکتر که این صحنه رو دید سریع به منشی گفت یه آمپول بیحسی دیگه به من  بده.اما خانم منشی مات و مبهوت به مامان نگاه میکرد...
8 مهر 1393

هفته 25 و مصائب بارداری

امروز چهارمین روز از هفته 25 هستش و من بینهایت خداروشاکرم و ازش میخوام کمک کنه باقی مسیر رو هم به سلامت طی کنیم. سختی های اواخر بارداری داره از الان خودشو نشون میده.شبها خواب خوبی ندارم.هر یک ساعت یه بار بیدار میشم و مجبورم برم دستشویی و پهلو عوض کنم.دیگه نزدیک صبح این پهلوهای دردناک مامان خواب رو براش سخت میکنه.بماند که دو روز پادرد هم داشتم و سردرد هم گاهی میاد سراغم که هیچ دارویی مصرف نمیکنم تا گل پسرم صحیح و سالم باشه. حساسیت هم این روزها شده قوز بالا قوز و دیگه از سر صبح که شروع میشه حسابی خواب منو معشوش میکنه.مامانی همه سعیش رو هم داره میکنه تا اضافه وزن زیاد نداشته باشه از طرفی نگران تو هم هستم.مصرف شیرینی جات رو حسابی کم کردم ت...
24 شهريور 1393

21 هفتگی و خریدهای مادرجون

سلام گل پسر قند عسلم. امروز یکی از شیرین ترین خاطرات بارداری مامانی بود.جلو بابایی نشسته بودم و شما هم لگد میزدی.بعد یه لحظه بلوزم رو بردم بالا و بابایی هم همون لحظه داشت به شکم من نگاه میکرد که تو دوباره ضربه زدی و این بار شکم مامانی کاملا اومد جلو بعد دیدم بابایی هیچ عکس العملی نداشت.نگو بنده خدا فکر کرده این کار خودمه بعد که چند تا دیگه ضربه زدی دیگه مطمئن شد کار پسرشه اشک تو چشمای مامانی جمع شد اما بگم از مادر جون که به خاطر مریضی آقاجون رفته بودن تهران.بعد من یه کلام از دهنم دراومد خیابون بهار میگن مرکز سیسمونی فروشیه.مادرجون و عمه مامانی از خدا خواسته زودی میرن خیابون بهار.عمه هم که نوه نداره و عشق بچه دیگه کل بازارو درو کرد...
29 مرداد 1393

این روزها در هفته 20

سلام گل پسر مامان این روزها بیشتر وقت مامانی به گشت و گذار تو نی نی سایت میگذره.چند تا تاپیک خیلی خوب هم پیدا کردم که دارم از اول صفحه به صفحه میخونم تا تجربه نداشته ام زیاد بشه و برای اومدنت آماده بشم.چند تا کتاب هم در رابطه با بارداری و زایمان دانلود کردم که هنوز فرصت نکردم بخونمشون. وقتی وب مامانای دیگه رو میبینم که همه این مراحل رو پشت سر گذاشتن و نی نی هاشون به دنیا اومدن دلم میخواد منم خیلی زود به اونجا برسم و ببینمت.ایشاله صحیح و سالم بیای بغل مامانی گل پسر قند عسلم پریروز یه مشتری برای خونه مون پیدا شد که پسندید و گفت امروز بیاد برای قولنامه.اون روز انگار دنیا رو به من دادن.خوشحال بودم که بالاخره این پروژه فروش خونه داره ت...
18 مرداد 1393

غربالگری سه ماهه دوم

دیروز سونوی آنومالی رو انجام دادم.شکر خدا همه چیز خوب بود.هفته پیش هم که جواب آزمایش اومد و اونم شکر خدا خوب بود.تو سونو به خانم دکتر گفتم جنسیتش هم بهمون بگین.تا دستگاه رو گذاشت رو شکمم گفت پسره.گفتم مطمئنید؟گفت آره.شوکه شدم.چون همه اش من و بابایی خواب دیدیم دختر داریم اونم چه خوابهایی اولش خدا رو شکر کردم سالمی.اما کلی طول کشید تا درکت کنم تا هضم کنم که نی نیم با اینکه همه میگفتن دختره پسره.اما امروز صبح دیگه خیلی حالم خوب بود و کلی قربون صدقه گل پسر قند عسلم رفتم. مامانی تو طلای منی عزیزمی.ایشاله سالم باشی و سالم به دنیا بیای عسلی من ...
13 مرداد 1393

غربالگری سه ماهه اول

خداروشکر اینم به خوبی گذشت.جواب سونو هفته پیش حاضر بود و مشکلی نداشت اما جواب آزمایش خون تازه دیروز حاضر شد.متاسفانه خانم دکترم به خاطر زایمان خودش نبود و تا اول شهریور هم نمیاد.دیگه جواب رو بردم به ماما نشون دادم و اونم کامل چک کرد و گفت مشکلی نیست خداروشکر. دیشب اما نصفه شبی اومدم برم دستشویی بیدار که شدم به خاطر فرم خوابیدنم یه کم یه طرف دلم درد گرفته بود تا اومدم برم د اخل دستشویی یهو یه عطسه ناقافل اومد البته سریع دلم رو چسبیدم اما آنچنان دردی تو قسمت راست دلم پیچید که چشمام سیاهی رفت و همسری از صدای ناله من بدو بدو اومد.طفلک کلی ترسید گفت چی شده؟ بهش گفتم حالا داشت اشکم درمیومدها دیگه کلی ماساژش دادم و خوب شد انگار نه انگار.اما یه ت...
10 تير 1393

بارداری+بیبی چک

خیلی وقته نیومدم.امروز آخرین روز از هفته 13 بارداری هست.منم این عکس رو یه جورایی برای اونایی میذارم که ممکنه تو روزهای اول کلی سوال داشته باشن در مورد بی بی چکشون. میتونید سیر افزایش هورمون رو ببینید.درست یادم نیست مال روزهای چندم سیکل بودن اما آخریش مال روز 28 ام بوده.بهتون توصیه میکنم از بیبی چکهایی که من تو دو روز آخر استفاده کردم استفاده کنید.چون اونی که شماره4داره با کناریش که مستطیل سفیده تو یه روز گذاشته شدن.خودتون تفاوت رو ببینین. ایشاله همه اونایی که میخوان نی نی دار بشن خدا د امنشون رو سبز کنه                       بله من با همون ...
5 تير 1393

متخصص

شنبه رفتم پیش یه متخصص زنان.البته با کلی مشقت چون من و مامانم جمعا 6 ساعت صبر کردیم تا نوبتم بشه و من برم داخل خانم دکتر اما انقدر مهربون و با انرژی بود که من کلا همه چی یادم رفت.جواب سونو رو دید و حرفام رو شنید و بهم گفت یه سونو برای قضاوت درباره ناباروری اصلا و ابدا امکانپذیر نیست.بهم کلی روحیه داد و گفت که اصلا نگران نباشم . خلاصه که برام یه سری آزمایش داد تا روز سوم پری انجامشون بدم و برای همسری هم آزمایش نوشت و قرار شد جواب هر دو رو ببرم بهش نشون بدم ...
1 ارديبهشت 1393