پسر طلای منپسر طلای من، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 41 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 42 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

زندگی نوشت های یک مامان

سرماخوردگی

1395/8/1 15:30
نویسنده : یک مامان
1,018 بازدید
اشتراک گذاری

اولین سرمای امسالت رو خوردی یا شاید بهتر بگم اولین سرماخوردگی زندگیت رو. چقددر هم طول کشید تا خوب شدی هنوزم گاهی یه کم ابریزش داری.انشاله این زمستون راحت بگذره و زیاد مریض نشیمحبت

مادرجون دیروز برات یه ماشین خرید از اینا که خودت میشینی روش و با پاهات به زمین ضربه میزنی و میری.کلی باهاش سرگرم شدی و البته دهن مارو هم سرویس کردی بس گفتی شما باید سوار شین.مادر نصف شدیم به خداخندونکخب جا نمیشیم اون روخنده

اولین وسیله نقلیه گلپسر من، بعدش هم ایشاله یه سه چرخه و بعدم دوچرخه. حالا تا بعدها  هم خدا بزرگهزیبا

انشاله اوضاع کاری بابایی خوب باشه و ارامش داشته باشه که خیلی هم کمیابه این روزهافرشته

راستی دامنه لغاتت بی حد شده، تقریبا همه کلمات رو به زبون خودت میگی و جملات دو کلمه ای هم میسازیمحبت

 

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

رایحه
4 آبان 95 7:58
سلام ای جونم ب گلپسرت حال خودت چطوره؟؟؟ مراقب خودت باش سرما نخوری میگن از باد پاییز باید بپوشونی روایت از امیر مومنان هست اگراشتباه نکنم
یک مامان
پاسخ
سلام عزیزم ببخشین انقدر دیر به دیر میام همه چی بیات میشهخوبیم شکر تازه بازم سرماخوردیم شدید چند روز تب داشت پسرکم
مامان راضیه
10 آبان 95 21:41
سلام مینا جونم..زنده باشه گل پسر الهی...دامادیش ایشالا...
یک مامان
پاسخ
ممنون راضیه جون سلامت باشید