پسر طلای منپسر طلای من، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 41 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 42 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

زندگی نوشت های یک مامان

بوی تولد

1394/7/18 14:29
نویسنده : یک مامان
383 بازدید
اشتراک گذاری

تربچه نقلی جونم دیگه کم کمک داریم به تولدت نزدیک میشیم و من خیلی هیجان زده ام.این اولین تولدته و اولین بار برای من به عنوان مامان که میخوام تولد بگیرم.خیلی چیزا تو سرمه و خیلی کارها میخوام برات بکنم.ایشاله بشه که همه شونو انجام بدم و یه تولد عالی برات بگیرم پسرک زمستونیه منمحبت هنوز برا آتلیه هیچ کاری نکردیم.کاش بشه تا قبل تولد اونم انجام بشهمتنظر

پسندها (2)

نظرات (2)

مینا بانو
18 مهر 94 15:44
سلام مهربون ایشالله که کوچولوتون به سلامتی به دنیا بیاد و تولد یک سالگیش مارم دعوت کنید میخواستم اگه افتخار بدید عضوی از خونه ی بزرگ بانوان طلایی بشید.....اینجا خونه ی سبز خودتونه و زمینه های که خودتون دوست داشته باشید مطلب میزاریم..... که مهمترین نکتش اینه این یک سایت دسته جمعی هستش و همه میتونن از تجربیات همدیگه استفاده کنن با عضو شدن میتونید هم تو سایت و هم در تالار گفتمان مطلب بزارید واز مطالب دیگران استفاده کنید خونه ی خودتونو هم اگه لینک کنید ما حتما لینکتون میکنیم فدات شم
یک مامان
پاسخ
عزیزم منظورم تولد یک سالگیشه پسرم تو 10 ماهه انگار نخوندید چی نوشتم
صدف
13 آبان 94 10:58
سلام عزیزممم این همه وقته وبلاگ داره پسری الان به من آدرسشو دادییییی ای جانم تولد یک سالگی گل پسر ... چقدر زود گذشت یک لحظه خوندم تولدش رسیده شوکه شدم فکر میکردم تازه 6_7 ماه گذشته .... چقدرررر زود میگذره روزها . ایشالا یه تولد عالیییییی برگزار میکنی .
یک مامان
پاسخ
ببخشید عزیزم اولش اینجا رو برا دل خودم ساختم و کسی نمیدونست بعدا به یکی دو تا از دوستان که شرایطشون مثل من بود دادم.باور کن بچه داری حواس برا ادم نمیذاره. ممنون ایشاله.زود گذشت اما سخت گذشت.یکی از سخت ترین سالهای عمرم بود